صورتحساب

شبی پسر کوچکی نزد مادرش،که در آشپزخانه در حال پختن شام بود، رفت و یک برگ کاغذ را به او داد.مادر دست هایش را با حوله ای تمیز کرد و نوشته ها را خواند. پسر با خط بچه گانه نوشته بود:

صورتحساب

.......................

ـکوتاه کردن چمن باغ                     ۵ دلار

ـمرتب کردن اتاق خوابم                  ۱ دلار

ـمراقبت از برادر کوچکم                   ۳ دلار

ـبیرون بردن سطل زباله                   ۲ دلار

ـنمره  ریاضی خوبی که امروز گرفتم   ۶ دلار

............................................................

جمع بدهی شما به من                  ۱۷ دلار

مادر چند لحظه خاطراتش را مرور کرد سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورت حساب  پسرش این عبارت را نوشت :

ـبابت سختی ۹ ماه بارداری که در وجودم رشد کردی                   هیچ

ـبابت تمام شب هایی که بر بالینت نشستم و برایت دعا کردم      هیچ

ـبابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی   هیچ

ـبابت غذا ٬ نظافت تو و اسباب بازی هایت                                  هیچ

و اگر تمام اینها را با هم جمع بزنی خواهی دید که هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است .

 

وقتی پسر انچه را که مادرش نوشته بود خواند ٬ چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد٬‌گفت مامان....دوستت دارم .

ان گاه قلم را برداشت و زیر صورت حساب نوشت : قبلا به طور کامل پرداخت شده!

نظرات 3 + ارسال نظر
someone پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:18 ق.ظ http://yaveh-gooyan.blogsky.com

آخی ...
چه با مزه ...
واقعا بچه ها هر کاری برای خانوادشون انجام بدن کمه ...
کاش بیشتر قدر بدونیم ...
موفق باشی دوست من

مرسی

ظریفه پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:52 ق.ظ http://www.corocodile.blogsky.com

ایول دخترخالم

حسین پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:02 ق.ظ http://silentsong.blogsky.com

سلام. خسته نباشی. یادمه روزه اولی که وبلاگ زده بودی اومدم نظر دادم ولی الان تو کامنتا نیست. بهرحال دوباره می کم دیگه::: وبلاگ خوبی خواهی داشت چون متناش قشنگه ( اینا رو اون دفعا هم نوشته بودم) موفق باشی به منم سر بزن.
فعلا.

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد