-
دوستی
سهشنبه 1 مردادماه سال 1387 20:57
مورچه به مورچه خوار گفت: اجازه بده این دونه رو ببرم خونه بچه هام سیر بشن اونوقت می ام تو من رو بخو.ر مورچه خوار در جواب مورچه گفت: مگه تو بچه هم داری مورچه در حالی که دانه ی گندم رو جابجا می کرد گفت: اره اونم یه عالمه مورچه خوار خرطومش رو خاروند و با لبخند گفت: چون یک عالمه بچه ی گرسنه توی خونه داری ...باشه قبول می...
-
اگه یه سیب بیفته روی سرت چه کار می کنی ؟
دوشنبه 22 مردادماه سال 1386 18:39
یه روز یک سیب از روی درخت افتاد روی سر یه مرد و ان مرد جاذبه را کشف کرد . یه روز یه سیب از روی درخت افتاد روی سر یه مرد و ان مرد فکر کرد که چه قدر بد شانس است و ان جا را برای همیشه ترک کرد . یه روز یه سیب از روی یه درخت افتاد روی سر یه مرد و ان مرد گفت تو موهبت مطهر خداوندی تا دانه های تو در وجود ما حیات بخش وجودی پاک...
-
بانک زمان
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1386 12:16
تصور کنید بانکی دارید که در ان هر روز صبح ۸۶۴۰۰تومان به حساب شما واریز می شود و تا اخر شب فرصت دارید تا همه پول ها را خرج کنید چون اخر وقت حساب خود به خود خالی می شود. در این صورت شما چه خواهید کرد ؟ البته که سعی می کنید تا اخرین ریال را خرج کنید ؟ هر کدام از ما یک چنین حسابی داریم :بانک زمان هر روز صبح در بانک زمان...
-
حکایت یک ضرب المثل
دوشنبه 25 تیرماه سال 1386 19:36
خر ما از کرگی دم نداشت : گویند : ملانصر الدین خری را دید که در جوی اب افتاده به منظور کمک به صاحب خر دم خر را گرفت که او را بلند کند دم خر کنده شد . ملا پا به فرار گذاشت و صاحب خر به دنبال او دوید . در حال فرار ملا اسبی را دید که صاحبش دنبالش می دود و فریاد می زند اسب را بگیرید ملا سنگی به طرف اسب انداخت که به چشم او...
-
تشابه اسمی
شنبه 16 تیرماه سال 1386 21:36
یک اتومبیل با حرکات مارپیچ خیابانی را طی می کند پلیس در بلندگو فریاد می زند : (( پراید....!توقف کن ! )) به دلیل اینکه پلیس اشاره نکرد منظورش کدام پراید است لحظه ای بعد هر بیست و هفت پرایدی که اخطار پلیس را شنیده اند فرار می کنند . یکی دزد است٬ دیگری قاچاقچی٬یکی دیگر کلاهبرداری کرده٬ ان یکی از پادگان فرار کرده٬ راننده...
-
مصمم
جمعه 15 تیرماه سال 1386 12:18
به کازنیز (نویسنده)گفته شد که احتمال نجات او از بیماری فلج تنها در حدود۲/۰ درصد است. کازنیز با کمک پزشک معالج خود که روش کاملا منحصر به فرد خوددرمانی را به او پیشنهاد کرده بود از بیمارستان مرخص شد اما انقدر درد داشت که حتی نمی توانست بخوابد او برای غلبه بر این درد تعداد زیادی فیلم کمدی تهیه کرد زیرا متوجه شده بود که...
-
نجات عشق
یکشنبه 27 خردادماه سال 1386 21:55
در جزیره ای زیبا تمام حواس٬زندگی می کردند :شادی٬ غم٬ غرور ٬عشق و ... روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر اب خواهد رفت همه ساکنین جزیره قایق هایشان را اماده وجزیره را ترک کردند اما عشق می خواست تا اخرین لحظه بماند٬ چون او عاشق جزیره بود . وقتی جزیره به زیر اب فرو می رفت عشق از ثروت که با قایقی با شکوه جزیره را ترک می...
-
موهبت
دوشنبه 21 خردادماه سال 1386 22:25
من از خدا خواستم به من توان و نیرو دهد و او برسر راهم مشکلاتی قرار داد تا نیرومند شوم . من از خدا خواستم به من عقل و خرد دهد و او پیش پایم مسایلی گذاشت تا انها را حل کنم . من از خدا خواستم به من ثروت عطا کند و او به من فکر داد تا برای رفاهم بیش تر تلاش کنم. من از خدا خواستم به من شهامت دهد واو خطراتی در زندگیم پدید...
-
صورتحساب
پنجشنبه 10 خردادماه سال 1386 10:13
شبی پسر کوچکی نزد مادرش،که در آشپزخانه در حال پختن شام بود، رفت و یک برگ کاغذ را به او داد.مادر دست هایش را با حوله ای تمیز کرد و نوشته ها را خواند. پسر با خط بچه گانه نوشته بود: صورتحساب ....................... ـکوتاه کردن چمن باغ ۵ دلار ـمرتب کردن اتاق خوابم ۱ دلار ـمراقبت از برادر کوچکم ۳ دلار ـبیرون بردن سطل زباله...
-
دسته گل
دوشنبه 7 خردادماه سال 1386 21:17
روزی ٬ اتوبوس خلوتی در حال حرکت بود. پیرمردی با دسته گلی زیبا ٬ روی یکی از صندلی ها نشسته بود .مقابل او دخترکی جوان قرار داشت که بی نهایت شیفته زیبایی و شکوه دسته گل شده بود و لحظه ای از ان چشم بر نمی داشت . زمان پیاده شدن پیرمرد فرا رسید. قبل از توقف اتوبوس در ایستگاه پیرمرد از جا بر خواست ٬ به سوی دخترک رفت و دسته...
-
یک نکته
چهارشنبه 2 خردادماه سال 1386 21:24
گل زیباست زندگی زیباتر بیا باغبان گل های زندگی باشیم
-
درس گرفتن
یکشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1386 08:33
در دنیا هیچ چیزی کاملا خراب نیست حتی یک ساعت از کار افتاده هم میتونه دو بار وقت رو نشونم بده کودک همیشه میتونه سه چیز رو به ادم یاد بده : بی دلیل شاد بودن ٬ اعلام خواسته های خویش با تمام قوا وهمیشه مشغول کاری بودن . تا میتونم از اشتباهات دیگران درس می گیرم چون به تنهایی وقت انجام همه اونا رو ندارم. زندگی دو نیمه است :...
-
بی مقدمه
پنجشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1386 20:05
هنگام تولدم اذان گفتن و هنگام مرگم نماز خواندن٫ زندگی فاصله بین اذان تا نمازه. اگه کتاب زندگی چاپ دوم داشت ٬ هیچ وقت نمی ذاشتم با غلط چاپ بشه. موفقیت در این نیست که اشتباه نکنم٬ بلکه در اینه که اشتباهم رو تکرار نکنم. وقتی خدا بخواد برای من هدیه ای بفرسته اون رو در مشکلی می پیچه. هر چه مشکل بزرگتر باشه هدیه هم بزرگتره....
-
تبریک
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 10:23
سلام خواستم وب لاگم را با شروع سال جدید {۱۳۸۶} ساخته باشم. همراه با شمیم حسینی و عطر محمدی (ص) بهار زیبای طبیعت فرا رسید و جان جهان با خرمی و طراوت به پذیرایی انسان در آمد. سال نو بر شما مبارک